- تا طلوع -

- تا طلوع -

ویژه ی اشعار تقدیمی ی دوستان به من، و من به دوستان
- تا طلوع -

- تا طلوع -

ویژه ی اشعار تقدیمی ی دوستان به من، و من به دوستان

دختر آفتاب

برای: « سمیره خوش نوری »
****
 دخترِ آفتاب!
چه بی هراس
از داسِ شب؛
قد می کشی!
زعفرانی گیسوانم را
چنگ می زنی!
برای دلِ زخمی ام
دست، می تکانی!

 بر  قللِ  دلاهو،

سپس

به انتظارم می ایستی، 
تا سر بلند و
آسوده  خاطر؛
به  ابدیت، برسم!

جوانه ی بلوط به این
سر سختی، ندیده ام!

بخت ات که
گشوده شود...
من، با موی سپید،
بر شقایق خواهم رقصید...
***
نامش سحر نیست اما
هر سحر، روی به بینالود،با خدا
راز و نیاز می کند؛ زاگرس را،
آبی می کشد و دلِ مرا،
به زندگی و خنده های ناز،،
باز!
***
- پژواره -

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد