- تا طلوع -

- تا طلوع -

ویژه ی اشعار تقدیمی ی دوستان به من، و من به دوستان
- تا طلوع -

- تا طلوع -

ویژه ی اشعار تقدیمی ی دوستان به من، و من به دوستان

بزرگمرد

کمینه ای پیشکش استاد محمد ترکمان(پژواره)
****
زخمی بر دل
زخمی بر شانه
می سپارد راه
در چشمانش، دو شعله ی سوزان و
در دستانش، ستاره و نیلوفر
بر قامتش جامه ای از درد و
در سینه ،مزرعه ای سوخته

حرمت نون و قلمش بشکسته و
از نگاه های موذیّ مسموم خسته بود
 از طنین گام های بلندش
آفتاب، می تپید
دشت، روشن می شد
سنگ، از جای، می جهید...
*
افسوس
از گوش های آدمکانی
که با سرب، پر شده بود

 *
عظیم دردی
عظیم مردی را
جسته بود.
***
شاعر:
استاد حجت اله یعقوبی (سکوت)
نظرات 2 + ارسال نظر
s@rv پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:04 ب.ظ http://sarvenaz.blogsky.com

سلام استادترکمان عزیز
وبلاگ جدید مبارک باشد
شیرینی فراموش نکنید

شیلا چابلی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.shila49.blogsky.com

سلام استاد گرامی
وبلاگ جدید مبارک
شعر قابل تاملی ست
دستشون درد نکنه
واز شما هم ممنون
زحمت کشیدید
مبارکتون باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد