- تا طلوع -

- تا طلوع -

ویژه ی اشعار تقدیمی ی دوستان به من، و من به دوستان
- تا طلوع -

- تا طلوع -

ویژه ی اشعار تقدیمی ی دوستان به من، و من به دوستان

ثانیه ها !

برای « شیلا چابلی »

****

 ثانیه ها!
قصد بازگشت که ندارید،
 این همه چرا
سخت و سنگین، آسان!
 می روید؟...
آرزوهایم، بودید کاش،
دست کم تا،  تنها، یک لحظه با
دست هایم که حسی برای شان
نمانده است،
لمس تان می کردم!

مرا با خود می برید آیا؟...
 به آنجا که اینجا، نیست؛
اینجا  من، از زمانش،
که  ایستاده است و دلم را
پیر می کند، و آفتابِ آسمانش نا
نازا، است و دریایش
 کویری ست  بی ستاره...
...و، زمینش، به
کام من، نمی چرخد،
خسته ام!
***
دلم، ثانیه ها!
 برکه می خواهد،
 برکه ای جوشان...
 برکه ای - که -
 رختِ  قوهایش را 
 قاصدک ها... با
 اشک نیلوفر، بافِتِه...
و  کوه هایش،
دست در دست نسیم،
شادی را
دست به دست می کنند و
هیچ دستی،
بالاتر از دستی- دیگر -
نیست!
به آنجا که
 با سنگ هایش،
عروسک می سازند  و
آژنگ،
 واژه ای ست،
غریب!
به آنجا که نبضِِ دل ها
 با هم، برابرند و
دلی، از دلی دیگر
 به تنگ نمی آید؛
تیک تاک شان، با
باران، ترانه ی مهربانی
 می خواند...
و گل های حسرتی اش،
حسرت، نمی خورند  و
میخک هایش، بر
پرچین هیچ دیوارِ بی باغی
 فرود نمی آیند!
ماهیانش از دریا،
و سنجاقک هایش از
آسمان آمده اند...

ثانیه ها !
ببرید، مرا...
***
وصیت کرده ام دلم را با تنم خاک نکنند؛ با واژه هایم مومیایی و بر بلند ترین نقطه ی زمین، برافرازند! فرقی نمی کند دماوند باشد یا "دنا" اورس باشد یا "کلیمانجارو" آلپ باشد یا "بلندی های "آند" یا هر سرزمینی که دستِ آدمی به آنجا نرسیده است!...
***
- پژواره -

نظرات 1 + ارسال نظر
شیلا چابلی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:48 ب.ظ http://www.shila49.blogsky.com

سلام استاد بزرگوار م
از زحمت ولطف بی کرانتون سپاسگزارم
شرمنده ام از مهربانی تون بر این شاگرد حقیروزبانم قاصر
از تشکر
این سروده به یاد ماندنی ست در قلبم
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد